هانا هانا ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

هستي وهاناي مامان

بعد از يك روز برفي

1391/10/9 18:21
نویسنده : مامان فريبا
1,087 بازدید
اشتراک گذاری

قلبقلبعزيزان دلم براتون بگم آخر هفته اي خيلي خيلي خيل......خوبي برامون و مخصوصاً براي  بابا يي بود ميدونم خيلي براش خوش گذشتماچ.

عصرچهارشنبه رو كه مجبور شديم رفسنجان بمونيم چون هستي كلاس داشت .شامم كه با پيشنهاد من توي اون هواي سرد رفتيم بيرون خورديم  دريك دريك لرزيديم اوهولي خيلي با حال بود.صبح زود قرار بود راه بيفتيم چون هستي ساعت 10 كلاس زبان داشت .هستي وبابا طبق معمول تلويزيون تماشا ميكردن من هانايي هم رفتيم لالا كرديم نميدونم ساعت دو ونيم يا سه بود هانا آب خواست بلند شدم بهش آب بدم ديدم بابا بيداره تعجب كردم .رفتم آب بيارم ديدم دوربين رو ميزه فكر كردم آماده كرده براي فردا چون قرار بود با دوستان بابايي بريم بيرون .سوالي نكردم رفتم بعد از آب خوردن هانا، بخوابم فقط گفتم آقا ناصر صبح زود بايد بريم چرا نمي خوابي منتظر جواب نشده رفتم كه بابايي مثل هميشه كه ميخواد من غافل گير كنه يواشكي با دست اشاره كرد بيابيا من برد كنار پنچره وقتي بيرون رو نگاه كردم ديدم برف باربد اينقدر تعجب كردم كه نگين خيلي خوشحال شدم بعد حكايت دوربين رو اونموقع شب فهميدم منتظر بودم صبح بشه وهستي وهانا رو خبرداركنم .بلاخره .بچه ها هم كه خوشحاليشون قابل توصيف نيست هانا برف رو  صورتي(رنگ دلخواش بعد از آبي)اعلام كرد وهستي هم بقول خودش بعد از 3 سال انتظار رفسنجان هم برف باريد .بعد از صبحونه من مشغول جمع كردن وسايل وبچه ها با بابايي رفتن  برف بازي .بای بای

هستي  به اميد اينك كرمان هم برف باريده وميتونه با بچه ها حسابي برف باي كنند سوار ماشين شد .هرچي به كرمان نزديكتر ميشديم تجمع برف كمترديده ميشد هستي ناراحت كه اي كاش بيشتر بازي كرده بود وياد خاطرات روزهاي برفي سرچشمه  رو مرورميكرد كه بابايي ظرف ظرف برف مي آورد توي خونه وهستي گلوله برفي وآدم برفي كوچك درست ميكرد .يادش به خير روزهاي برفي سرچشمه.....

 .كرمان كه رسيديم هستي رفت كلاس زبان ماهم رفتيم دنبال كارامون يك ساعتي وقت داشتيم باباي گفت كجا برم گفتم فردا كه درگيريم يك سره بريم خونه بابا محمود توي اين هوا احتمالاً همه دور برهم هستن بچه ها روهم مي بينيم رفتيم و بابا محمود گله كرد كه شب يلدا براتون هندونه نگه داشتيم جمعه  نيومدين.  بابايي گفت جمعه سردرد شدم نتونستيم بيايم  زهرا خانم عمه صدري  عمو علي ونادر كلي با هانا بازي كردن هانا هم گل ميان مجلس هي شيرين زبوني ميكرد واونا قربون صدقش ميرفتن چند تا بوس آبدار هم به بابا محمود داد ماچماچ.ميخواستيم بريم ديگه نگذاشتن ونهار نگهمون داشتن وبابايي رفت هستي روهم اورد کلی از دیدن هستی خوشحال شدن . روز برفي دور برهم شلغم هم بار گذاشتن حسابي به همون خوش گذشت .تا عصري مونديم وعصر هوا سرد بود رفتيم پيش بابا پايدار ومامان سيمين كه همه اونجا بودن بعد به جزء خاله پري وزن دايي ليلي، همه روديديم بعد از از شام رفتيم خونه كه آماده شيم براي فردا .

بعد ازامتحان هستي قرارشد با دوستان بابايي بريم گشتي توي شهر بزنيم .ساعت 11 رفتيم دنبال دوست بابا با خانم ودو كوچلوشون مونا جان كه هفت ماه از هانا بزرگتر بود وامين جان كه پنچ ماهه بود من اولين بار بود خانم وبچه ها رومي ديدم آقاي دكتر رو قبلا زيارت كرده بودم سارا خانم  خيلي خانم خوش برخوردي بودن رفتيم بازار كرمان ،حمام گنجعليخان (چايخانه كه تعطيل بود)گشتي زديم هوا سرد بود وبچه ها كلي بازي كردن وبعد گرسنه،  نهاري خورديم  بعد هم كه بچه ها خسته ديگه نشد بيشتر كرمان رو ببينن قرار شد فرصت مناسب ديگه اي در خدمتشون باشيم عصر هم كه مسافر بودن . بچه ها باهم دوست شدن دوستان تازه ....ايشالا بيشتر همديگرو ببينيم .قلب

شب قبل عمو كاظمي پوربه بابايي زنگ زد وگفت اومده كرمان واحوال بچه ها رو پرسيد ، بابايي خيلي خوشحال شدو مثل اينكه چندتا ديگه از دوستان  بابايي هم تعطيلات  كريسمس اومده بودن ايران براي همين قرار گذاشتن فردا هرموقع بابايي فرصت پيدا كرد دور هم جمع شن كه بابايي  براي بعد از ظهرهماهنگ كرد ومجردي رفت وتا ساعت نزديك يازده دور هم بودن وميدونم كلي بهش خوش گذشته چون دوستان دوران تحصيل ودانشگاه بابايي هستن وهر كدوم يك طرفن خيلي كم پيش مياد دور هم جمع شن شايد سالي يا دوسالي يك بار. بالاخره ساعت 11 بابايي اومدو راه افتاديم به سمت رفسنجان .از اينكه ميديدم به ناصر خوش گذشته مخصوصاً عصر جمعه خيلي  خوشحال بودم. دختراي گلم ماها كه درگير كاربيرون و بعد هم  كارهاي منزل ومسائل شما هستيم  وفرصت چنداني نداريم برای همین ديدن دوستان قديمي  و با اونها بودن برامون يه رويا است.چشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مريم
10 دی 91 13:25
انشاا... هميشه خوش بگذره .


مرسي همين طور براي شما