هانا هانا ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

هستي وهاناي مامان

اولين مطلب براي نازگل و نفس

1391/5/21 11:42
نویسنده : مامان فريبا
1,003 بازدید
اشتراک گذاری

بلاخره موفق شدم سایت نازگل و نفس ام را ببینم و باز کنم، البته با کمک و راهنمایی مامان عزیز، خوب حالا در اولین مطلب چی بنویسم خوبه؟ از بابایی و یع بعی گفتن هستی نازگل بگم که همش منو باشتباه می انداخت که منو میگه یا بع بعی می خواد. و یا از روز تولد نازگل بابا که درست شب نیمه شعبان بود و همه خیابونای شهر جشن و شادی بود. انگار همه برای تولد نازگل من جشن گرفته و شادی  می کردند. بیشترین خوشحالی من اما از سلامت دو عزیزم بود. خدا را شکر می کردم که اولین فرزندم متولد شده بود و مادر و دختر هر دو سالم بودند.

نفس بابا زمستون بدنیای ما پا گذاشت. با اون چشمایی که نمی فهمیدم چه رنگی است؟ ولی خیلی بهش می اومد و خانمش کرده بود. یه رنگ خاصی که اون موقع منو یاد بی بی جان فریبا انداخت. رنگ چشمات خیلی با شوکت و جلال بود . اون روز هستی نازگل مدرسه بود در رفسنجان. دیگه برا خودش خانمی بود و صبح زود با سرویس رفته بود و عصر با سرویس اومد. بعد از انتظار تولد نفس خانم و شکر گذاری پروردگار بخاطر سلامتی مادر و دختر، نوبت انتظار برای آمدن نازگل خانم بود تا بیاید و خواهری را که مدتها پیش از خدا خواسته بود را ببیند. و همه ما هم انتظار آمدنش را می کشیدیم. وقتی وارد بیمارستان ارجمند شد به پیشوازش رفتم با آن لباس فرم آبی و کلیتوی مدرسه اش مثل فرشته ها، خندان وارد شد و سراغ خواهرش را گرفت. ... بقیه اش برای بعد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)