مگي رفت
هستي عزيز ميدونم ثبت اين اتفاق ممكن درآينده موجب آزردگيت بشه ولي بخاطر عشق وعلاقه زيادت به مگي يا به زبان هانا هاپي ناز لازم دیدم كه بنويسم. آره عزيزم توي اين مدت كه مگي پيش ما بود واقعاً بهش انس گرفته بوديم مخصوصاً تو وباباي .
عصر جمعه كه در تدارك آمدن به رفسنجان بوديم نمدونم چي شد كه در خونه خاله آزاده باز موند ومگي رفت وديگه برنگشت وبه احتمال زياد كسي اون ديده و با خودش برده ..يك گردان بسيج شدن براي پيدا كردن مگي ازجمله باباي،مهدي،حسين، حميد آقا ،محمدآقا، دايي علي ،دايي محمد،خاله فروغ وآزاده ،مامان سيمين از خونه همسايه ها گرفته تا كوچه وخيابانهاي اطراف ولي نتونستند مگي رو پيداكنند حتي هانا ناراحت بودو هستي از بس گريه كرده بود چشاش باز نمي شد وهمش نگران بود ميگفت شب سرد سرماش ميشه يا ماشين ميزنه بهش، كاش مراقبش بودم وآرزو ميكرد زمان به عقب برگرده وبارها تكرار كرد كه خاطره ايميلي براش زنده شده به قول دايي مظفر زماني ايميلي مرد يك هفته توي خونه عزاي عمومي بود وخاله سارا وخاله سوزان خیلی برای ایمیلی گریه کرده بودن.
باباي به هستي اطمينان ميداد كه مگي جاش خوبه ويه صاحب خوب پيدا كرده و ناراحتيش بي جهته تا كمي اروم گرفت تمام وسايل مگي رو باباي پنهان كرد تا يادش براي هستي تداعي نشه هستي از من خواست عكسش رو به كلينيكهاي دامپزشكي بدم شايد پيدا بشه وهنوز اميدوار پيدا بشه.
یاد عروس هلندي هستي افتادم كه يه عصر كه آزادش گذاشتيم تا توي حياط چرخي بزنه پركشيد ورفت وديگه نتونستيم پيداش كنيم .به قول عمه نجمه ما شديم حامي آزادي حيوونا .
درنهايت تصميم گرفتم با توجه به روحيه هستي ديگه براش حيوون نگيريم تا بزرگتر بشه وخودش از عهده نگهداريش بربياد.هانا هم گاهي سراغش ميگيره . هستي خواهش كرده كسي اسم مگي رو ديگه به زبون نياره
دختر گلم من مطمئن هستم كسي كه مگي رو پيدا كرده خيلي بهتر از ما ازش مراقبت ميكنه ودوستش داره پس خوشحال باش ودیگه فکرش رو نکن عزیز دلم .