هانا هانا ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

هستي وهاناي مامان

پيوندي دوباره

1391/9/11 15:29
نویسنده : مامان فريبا
1,365 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزيزانم براتون بگم. مامان يه همكار خيلي خوبي داره كه اسمشون خاله فريبااست خاله فريبا يه دختر خيلي ناز ودوست داشتني داره بنام نيروانا جان. از اون سالي كه از سرچشمه منتقل شدم رفسنجان سال ٨٦  خاله رو كمتر ميديدم  نیروانا رو هم یکبار اونم خیلی کوچیک بود دیده بودم .یکبار هم با خاله وبابای نیروانا همسفر شدیم ،سفربه  مشهد که اونموقع فقط هستی بود وهانا ونیروانا هنوزبه دنیا نیومده بودن.

  ماماني گاه گداري توي ني ني وبلاگ چرخي ميزد ويواشكي وب هاي زيبارو گلچين ميكنه وميخونه از قضا يه وب زيبا پيدا كردكه نويسندش، مامان فريباي بود، هنرمند با ذوق شاعري وقلم خوش كه مطالب جالبي مي نوشت، ماماني مطالب رو دنبال ميكرد تا يه روز با ديدن يه عكس فهميد كه اين مامان فريبا همون خاله فريباي خودمون مامان نيروانا جانه از تعجب شاخ درآورد وخيلي خوشحال شد ،دوست داشت زودتراين پيوند رو به خاله بگه ولي گذاشت يه مناسبت بهش بگه ،اون مناسبت رو روز تولد نيروانا جان انتخاب كرد آره عزيزانم امروز 11 آذرنودويك تولد سه سالگي نيروانا عزیزه اميدوارم دوستاي خوبي براي هم باشين از همين جا تولدشو تبريك ميگيم ايشالازير سايه مامان وبابا 120 ساله شه .آرزوي شادي وسلامتي براي سه نفرشون رو داريم .

                                                http://nirvana.niniweblog.com/

                                                                          

                                     friend - emoticonswallpapers.com 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نيروانا
21 آذر 91 15:38
عزيزم فريباجون، منو ببخش كه الان اينهمه محبتت رو ديدم. بخدا اين چند روزه خيلي گيج ميزنم. الان كه كامنت پرمهرت رو ديدم تو خونه ي نيروانام هنوز جواب نداده و تأييد نكرده گفتم يه سري بهتون بزنم كه ديدم خداي من چه همه آپ كردي و من بيخبر موندم، همينجور خوندم و خوندم تا رسيدم به اين پست كه ديگه حسابي شرمنده ت شدم. ببخش فريبا جون كه بزرگواري و من هنوز خيلي كوچيكم. اميدوارم دوستاي خوبي براي هم بمونيم و بچه هامون هم. تو منو اينهمه شاد كردي توي تولد دخترم ولي منِ بيحواس نتونستم يه جور قشنگ اين پيوند دوباره رو پاس بدارم. هنوز از اينكه يادم رفت دعوتتون كنم جشن نيروانا وجدانم درد ميكنه. كاش بتونم محبتت رو يه جوري جبران كنم. ببوس گل دختراي نازنين رو



خيلي خانمي عزيزم ،دركتون ميكنم مشغله كاريمون اينقدر زياده كه اگه قرارباشه مراسمي يا مهموني در پيش باشه با وقت كمي كه داريم اينقدر درگير ميشيم كه حتي رسيدگي به بچه ها هم زير سئوال ميره چه برسه به كارهاي ديگه وخرده اي بر اين نيست . مضاف براينكه تو عزيز هم مجبوري رفت وآمد كني .براي همين از هيچي ناراحت نباش وهميشه شاد باش (همه چي آرومه من چقدر خوشحالم)