يادمان يكسال ونيمي
18ماهگي هاناي گلم امروز 19 مرداد قدم گذاشتي توي يكسال ونيمي عزيز دلم خيلي خانم شدي همه چيزو ميفهمي ديگه نگاه كردنت وحرف زدنت معني دار شده ديروزبا هستي وتووبابا ناصر رفتيم فروشگاه رنگين كمان نمي دوني چه چوري ذوق ميزدي وبلند بلند حرف ميزدي ميگفتي ادني بياواسباب بازيها رو نشون هستي ميدادي ودستت به هركدوم ميرسيد بر ميداشتي وبه من وهستي ميدادي آخر سرهم سه تا عروسك عين هم برداشتي وحاضر نبودي پس بدي كه بالاخره هين جور كه بغل بابا ناصربودي هستي موفق شد راضيت كنه ويكشون كه پستانك داشت بايه بازي سرگرمي برات خريديم وهستي هم يك هاپو روباتيك برداشت كه تو هم خيلي دوستش داري درضمن بهت بگم تو هم مثل هستي خيلي حيوون دوستي و...