هانا هانا ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

هستي وهاناي مامان

شيطنت هاي هانايي

1391/10/11 19:46
نویسنده : مامان فريبا
1,043 بازدید
اشتراک گذاری

مثل هر عصر، كه وارد خونه مي شم وشما خوشگلام اگه بيدار باشين پشت پنچره با لبخند لبخندميبينمتون وبمحض ورود مي پرين توبغلم .بله بيدار بودين واستقبال گرم هم انجام شد  از تون پرسيدم چه خبر كه هانايي فوري گفت سلامتي كه من وهستي وخاله  خيلي تعجب كرديم .فدات بشم ماماني ايشالا هميشه شماها سلامت باشيد عزيزانم . 

مامان رفت  آشپزخونه كه براي شب و وفردا ظهرغذا درست كنه وهانا هم با ظرف وظروف توي كابينت ها سرگرم هرچي كه زورش ميرسيد برداره ،آورده بود وسط آشپزخونه به سختي جا بجا مي شدم. هرجا پا ميذاشتم بشقابي، كاسه، يا قاشقي ميرفت زير پام با اينحال خوشحال بودم سرگرمه و ديگه نميخواهد آويزونم بشه هستي هم از بابا اجازه گرفته بود كه ازساعت 4 تا 6 بره پيش نگين.كه به محض اومدن من با خاله رفتبای بای

تا شام آماده شد دو تاي توي آشپزخانه بوديم .چشمک بعد هانا جان اومدي به قول خودت از اين واز اون شير خوردي وانرژي گرفتي. هستي فردا امتحان املاء داشت نشستم املاءبهش بگم كه تومرتب ميرفتي رو ميز وميگفتي بپرم بپرم من ديگه حسابي كلافه شده بودم چشمام وگوشامو روگرفتم وتو هم می دیدی من می ترسم تکرار میکردی وحرص منو در میاوردی به بابايي كه مشغول سالاد درست كردن بود گفتم كه مواظب وروجك باش الان مي اُفته كه بابايي پا شُد وگذاشتت رو زمين بهت گفت همين جا بشين نقاشي بكش توهم چند دقيقه اي مشغول شدي ولي زودمثل هميشه ازكار تكراري خسته شدي.ناراحت

بعد اومدي كنار ما و هركلمه اي كه من به هستي ميگفتم بنويس با لحن خاصي تكرار ميكردي وبعدميگفتي هستي نوشتي. كلي براي املاءگفتنت خنديديم. بعد از شام اومدم بشينم فيلم تماشا كنم يك دفعه اومدي گفتي: مامان فريبا پاشو بريم دستامو بشورم بهت گفتم هانا جان دستات تميزه الان شستم. نه كه عشق آب بازي هستي با عصبانيت گفتي ميگم پاشو. گفتم راه بيفت من اومدم. رفتي توي دستشويي خودت رو آويزون روشويي كردي ودادزدي الان مي اُفتم .دارم مي اُفتم.  اُفتادم. بيا بيا آب باز كن زود بیا. كه من وبابايي وهستي جان از اين حركتت روده بُر شديم قربونت برم تو هم حالا ديگه ميدوني چه چوري به هدفت برسي .ونقطه ضعف مامان رو هم پيدا كرد.تشویق

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامانِ کلپوره
12 دی 91 21:15
سلام فریبا خانوم
ببخشید با این اسم مضحک وارد وبلاگ این دو تا طفل معصوم شدم آخه گفتم اینجا همه با اسم مامان وارد میشن منم گفتم اسم بچمو بنویسم آخه هرکی هرجا میره آدابی داره حسابی داره
فریبا خانوم فقط خواستم یک نکته رو به شما یادآور بشم که این بچه،هانا رو عرض می کنم.شما اصلا دقت کردین چه جوری زمانِ افعال رو با این سن کم میشناسه؟!
شما توجه بفرمایین:

الان می افتم:انجامِ کاری که در حالِ وقوع است.استمرار
دارم می افتم:انجامِ کاری که در حالِ وقوع است.بازم استمرار
و سرانجام،افتادم:انجام کاری که در گذشته انجام شد و دیگر امتداد نمی یابد:ماضی!!!!
و دوباره یک فعل امرِ دیگه هم این بچه به کار برد به نامِ:زود بیا!!!
شما اگه این تئوری رو تو ذهنتون ثبت کنید در آینده متوجه تغییراتِ بسیار خلاقانه ی این بچه خواهید شد!!!
با احترام
مینا




مينا جان ممنون كه به ما سرزدي.ونظر استادانه گذاشتي.
من معمولاً توي حرفا وجوابهاي هانا مي مونم سئوال كه ازش مي پرسم جوابي ميده كه پيش خودم ميگم هانا دوسالشه از كجا ياد گرفته ديروز داشتيم با هم بازي مي كرديم باباش لباس پوشيد بره بيرون از جاش پاشدبا باباش بره بهش گفتم بيا بازي كنيم برگشت بهم گفت برم. برميگردم.يا هر صبح به هستي ميگه پاشو برو مدرسه خانمت دعوا ميكنه .خيلي دوست داشتم باهاش كار كنم ولي ماماناي كارمند كه خودت ديگه بهترميدوني .....
مريم
16 دی 91 10:42
حسابي شيطون شده - سالم باشه انشا الله - اصلا نگران نباش جايي شنيدم كه بچه هاي دوم هميشه خودكارترند و در كنار خانواده خودشان چيزهاي زيادي ياد مي گيرند البته اگر فرصت باشه كه آموزش ببينند حتما بهتر خواهد بود


خيلي يك دنده شده از دست كارهاي خطرناكش ديگه موندم.هر سيمي رو ببينه ميكن توي دهنش و مثل موش ميجوه چند تا پشت دستي هم از بابايي خورده ولي باز كار خودش رو ميكنه نمي دونم چكار كنم؟
مامانی درسا
18 دی 91 3:12
عزیزمی هستی گلی که اینقده شیرینی دخملی ...... هانا هم که هزار ماشاالله دیگه واسه خودش حانمی شده شما دوتا گلو میبوسم


مرسي عزيزم درسا جون رو ببوس با اون موهاي دو گوشي ،خرگوشيش
خاله سارا و انوشا
18 دی 91 14:10
سلام فریبا جان اره بد جوری سرما خورده ولی خیلی بهتره خدا رو شکر چه سرما خوردگیه طولانی اره آنوشا رو که بردم دکتر تمام بچه هایی که اومده بودن همشون سرما خورده شما هم دخترای گلتو ببوس مواظب هستی باش توی مدرسه بگو ماسک بزنه که هم خودش هم هانا سرم نخورن خدایی نکرده

از پيشنهادت ممنون سارا جان حتماً به هستي ميگم استفاده كنه.
مامان نيروانا
19 دی 91 8:58
عزيز دلم هانا! خيلي بامزه اي خاله. خالا خودتو بگير نيفتي ملوسك! قربون شيرين زبونيات، هستي نوشتي! سلمت باشي عزيزم. هستي و مامان و بابا هم همينطور.


قربون شما خاله خوب برم. ايشالا شماها هم هميشه سلامت موفق باشيد
lمامان نگین
24 دی 91 16:45
خوشکلای من هستی وهانای عزیز خیلی دوستتون دارم هانا جان عزیزم خیلی با نمکی با این شیرین کاریهای با مزت انشالله زود بزرگ بشی مثل هستی جون برا خودت خانمی بشی دوستتون دارم خیلللللللللللللللی


مرسي خاله ما هم شما رو دوست داريم ما به جزءشما اينجا كه كسي رو نداريم وزحمتامون هميشه براي شماست ايشالا بتونيم جبران كنيم